سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیا مرا با خود پیر می کند  یافتن تو سالها طول کشید  گم کردنت یک لحظه چقدر  زود با هم دو بیگانه شدیم در دو گوشه دنیا تفاوتها بین ما راه گشود  در بستر های جداگانه در شب های متفاوت به خواب می رویم و در صبح های متفاوت بیدار شب هایم بدون صبح شده اند آسمان همیشه یک رنگ است سیاه نه ستاره ای نه آفتابی نه مهتابی دیگر حتا باران نمی بارد ابر های خاکستری یخ بسته اند من در جستجوی آفتاب زیر هر سنگ ستاره می پالم رهی بسوی کهکشان آه !!! شیشه های تلخ شراب  طوفانی بر پا نموده اند  در سرم فکر هایم از این گوشه به آن گوشه می وزند  در جستجوی تو  شهر به شهر کوچه به کوچه می روم در جاده های متفاوت ِ راه می رویم  جدا از هم وای !  اگر در کوچه ای با تو روبرو شوم  بعد از گذر سالها..... چه حالی خواهم داشت ؟ شاید نشناسیم وعده بدی  این غریبه آشنا را نگذاری بفتد  آن زمان مردانه بایست  بدون ترس. 8 جنوری 2019


دنیا مرا با خود پیر می کند
یافتن تو سالها طول کشید
گم کردنت یک لحظه
چقدر  زود با هم دو بیگانه شدیم
در دو گوشه دنیا
تفاوتها بین ما راه گشود
در بستر های جداگانه
در شب های متفاوت به خواب می رویم و
در صبح های متفاوت بیدار
شب هایم بدون صبح شده اند
آسمان همیشه یک رنگ است
سیاه
نه ستاره ای نه آفتابی نه مهتابی
دیگر حتا باران نمی بارد
ابر های خاکستری یخ بسته اند
من در جستجوی آفتاب
زیر هر سنگ ستاره می پالم
رهی بسوی کهکشان
آه !!!
شیشه های تلخ شراب
طوفانی بر پا نموده اند  در سرم
فکر هایم از این گوشه به آن گوشه می وزند
در جستجوی تو
شهر به شهر کوچه به کوچه می روم
در جاده های متفاوت ِ راه می رویم
جدا از هم
وای !
اگر در کوچه ای با تو روبرو شوم
بعد از گذر سالها.....
چه حالی خواهم داشت ؟
شاید نشناسیم
وعده بدی
این غریبه آشنا را نگذاری بفتد
آن زمان مردانه بایست
بدون ترس.

امینه ابهر
8 جنوری 2019




تاریخ : جمعه 97/10/21 | 8:25 عصر | نویسنده : AminaAbhar | نظر

امینه ابهر


شهر پر سر و صدا

در تاریکی دود و باروت

صدای ناله ها و گریه ها

از درد دلها بود یا درد جسم

پاره های گوشت افتاده هر طرف

سگی دست طفلی در دهن میدوید

خدا نظاره میکرد

اشک میریخت

نادم از افریدن

اشرف المخلوقاتش


امینه ابهر




تاریخ : سه شنبه 97/9/27 | 9:9 صبح | نویسنده : AminaAbhar | نظر

  نه خطی ِ نه خبری  نه احوالی می پرسی از من  پر شد مگر جای من ؟  گوشه قلبت ِ آرامگاه من ؟  کی پر نمود ؟  آن خانه? ِ پناه از تنهای های مرا  گوشه? فریاد شادی های مرا  چه کسی مجنون تر از من ؟  چه شد آن همه عشق ؟  تکان های نرم و آرام فاصله ها  عشقم را زدود ِ از قلبت  یادت است ؟  زیر باران ِ پشت بام  روی جاده  حتا  زیر دام  قلبهای ما می طپید  برای هم  تنها ِ فارغ از دنیا  می شدیم  با هم  امینه ابهر


نه خطی ِ نه خبری

نه احوالی می پرسی از من

پر شد مگر جای من ؟

گوشه قلبت ِ آرامگاه من ؟

کی پر نمود ؟

آن خانه? ِ پناه از تنهای های مرا

گوشه? فریاد شادی های مرا

چه کسی مجنون تر از من ؟

چه شد آن همه عشق ؟

تکان های نرم و آرام فاصله ها

عشقم را زدود ِ از قلبت

یادت است ؟

زیر باران ِ پشت بام

روی جاده

حتا

زیر دام

قلبهای ما می طپید

برای هم

تنها ِ فارغ از دنیا

می شدیم

با هم


امینه ابهر





تاریخ : سه شنبه 97/9/27 | 8:56 صبح | نویسنده : AminaAbhar | نظر

  برف نشانه زمستان است  نشانه سردی هوا  دستهای یخ زده ام را خواستم در جیب هایم گرم کنم ِولی جبی نداشتم  بردم پیش دهنم ِ آه های درونم سردتر از سردی زمستان بودند  تماشای برف زیباست ِ اگر از پشت شیشه های اتاقی گرمی باشد  برف زیباست ِاگر بالاپوشم گرم و بوتهایم گرمتر باشند  برف زیباست ِ اگر در آغوشی گرم و پر مهری فقط نگاه کنی باریدنش را  پدر با تن لرزان صبح وقت از خانه بیرون رفت با خریطه افزار گلکاری اش  آیا زمستانها زیر برف خانه درست خواهند کرد؟  پاهایم در بین کفش های زمستانی پار سال برادر بزرگترم ِ  از سردی برف یخ بسته اند  برف برای من زیبایی خواهد داشت ؟؟؟؟  مادر میگوید : برف سفید نشانه فیض است .  نشانه ارزانی بسال . !!!!  امینه ابهر


برف نشانه زمستان است

نشانه سردی هوا

دستهای یخ زده ام را خواستم در جیب هایم گرم کنم ِولی جبی نداشتم

بردم پیش دهنم ِ آه های درونم سردتر از سردی زمستان بودند

تماشای برف زیباست ِ اگر از پشت شیشه های اتاقی گرمی باشد

برف زیباست ِاگر بالاپوشم گرم و بوتهایم گرمتر باشند

برف زیباست ِ اگر در آغوشی گرم و پر مهری فقط نگاه کنی باریدنش را

پدر با تن لرزان صبح وقت از خانه بیرون رفت با خریطه افزار گلکاری اش

آیا زمستانها زیر برف خانه درست خواهند کرد؟

پاهایم در بین کفش های زمستانی پار سال برادر بزرگترم ِ

از سردی برف یخ بسته اند

برف برای من زیبایی خواهد داشت ؟؟؟؟

مادر میگوید : برف سفید نشانه فیض است .

نشانه ارزانی بسال . !!!!

امینه ابهر




تاریخ : پنج شنبه 97/9/15 | 12:37 عصر | نویسنده : AminaAbhar | نظر

تنگی آغوش تو دنیای بزرگ من است دنیایی به بزرگی ی گهواره من عاری از پرداخت های سنگین دنیایی که بهای مهر ِ لبخند است در حلقه بازو های تو سعادت هر دو دنیای من نهفته شراب بوسه هایت بالاتر از گفته های خیام شرین تر از نبات حافظ با تار های محبت بسته یی دست و پایم را قهقه های من لبالب از غطر خوبی های توست در آغوشم بگیر در آغوشم بگیر خیلی خسته ام امینه


تنگی آغوش تو
دنیای بزرگ من است
دنیایی به بزرگی ی گهواره من
عاری از پرداخت های سنگین
دنیایی که بهای مهر ِ لبخند است

در حلقه بازو های تو
سعادت هر دو دنیای من نهفته
شراب بوسه هایت
بالاتر از گفته های خیام
شرین تر از نبات حافظ
با تار های محبت بسته یی
دست و پایم را
قهقه های من
لبالب از غطر خوبی های توست
در آغوشم بگیر
در آغوشم بگیر خیلی خسته ام

------------
امینه ابهر




تاریخ : پنج شنبه 97/9/15 | 10:7 صبح | نویسنده : AminaAbhar | نظر

واقعن!؟ عشق ما به‌انتها رسید. هیچ‌گاه بعد از این عاشق نخواهم شد. منتظر می‌مانم، فقط، منتظر یک صدا. شاید روزی دلت تنگ شد برایم  با گذشت ِ روزهای پی در پی، امیدهایم را با خود می‌برند رشته‌های سفید سرم، غم‌هایست از داستان ناتمام ما، جدایی اربابِ ظالم. دشمن رسیدن‌ها اندوهِ نبود تو سنگین‌تر از درد زلیخاست. آه! دیگر خواب نخواهم دید. ------- امینه ابهر


واقعن

عشق ما به‌ انتها رسید

هیچگاه بعد از این عاشق نخواهم شد

منتظر می‌مانم،

فقط،

منتظر یک صدا

شاید روزی دلت تنگ شد برایم

با گذشت ِ روزهای پی در پی،

امیدهایم را با خود می‌برند

رشته‌های سفید سرم،

غم‌هایست از داستان ناتمام ما،

جدایی اربابِ ظالم

دشمن رسیدن‌ها

اندوهِ نبود تو

سنگین‌تر از درد زلیخاست

آه! دیگر خواب نخواهم دید

-------
امینه ابهر




تاریخ : چهارشنبه 97/7/25 | 12:55 عصر | نویسنده : AminaAbhar | نظر

  از تنهایی ها  پناه به غم بردم  اشکها همدم ساعت هایم شدند  دلم گریه می کرد  و من  با آهنگی به خواب می خواندمش  بخواب عزیز من بخواب  رسم زمانه  درد جدایی  همین است  با درد هایت بخواب  تنها تو نیستی  هر کی دردی دارد  نهان در خوود  شعله نکش ِ خاموش باش  درد هایت را ِ کتاب زمان ورق می زند  و تو روزی لبخند خواهی زد  بخواب عزیز من بخواب ----------- امینه ابهر


از تنهایی ها

پناه به غم بردم

اشکها همدم ساعت هایم شدند

دلم گریه می کرد

و من

با آهنگی به خواب می خواندمش

بخواب عزیز من بخواب

رسم زمانه

درد جدایی

همین است

با درد هایت بخواب

تنها تو نیستی

هر کی دردی دارد

نهان در خوود

شعله نکش ِ خاموش باش

درد هایت را ِ کتاب زمان ورق می زند

و تو روزی لبخند خواهی زد

بخواب عزیز من بخواب

-----------
امینه ابهر




تاریخ : چهارشنبه 97/7/25 | 12:26 عصر | نویسنده : AminaAbhar | نظر

در جرعه های آخر دیگر محو تواستم چشمهای عسلی  رخنه می کنند در وجودم ترا می بینم  همان گونه که می خواهمت  عاشق ِ سرا پا گم در من  فشارم می دهی  بین بازوهای مردانه ات  لب های داغت  آتش می زنند ِ گوشه لبانم را  و آهسته  پایین می روند  ....... بیا  اقرار کن عشق آتشینت را  می دانم  پنهان شده ای  پشت سایه های تاریک غرورت  نمی ترسی دیر شود؟ عشق در تو بمیرد؟ ولی من  می دانم تا چه حد می خواهی مرا  امینه ابهر

در جرعه های آخر
دیگر محو تواستم
چشمهای عسلی
رخنه می کنند در وجودم
ترا می بینم
همان گونه که می خواهمت
عاشق ِ سرا پا گم در من
فشارم می دهی
بین بازوهای مردانه ات
لب های داغت
آتش می زنند ِ گوشه لبانم را
و آهسته
پایین می روند
.......
بیا
اقرار کن عشق آتشینت را
می دانم
پنهان شده ای
پشت سایه های تاریک غرورت
نمی ترسی دیر شود؟
عشق در تو بمیرد؟
ولی من
می دانم
تا چه حد می خواهی مرا

امینه ابهر





تاریخ : دوشنبه 97/7/9 | 1:19 عصر | نویسنده : AminaAbhar | نظر

جستجو کردم  ترا  خیلی جستو کردم در جمع با گریه های بی صدا  در تنهایی با عجز و بغض  همه جا  دنبال تو گشتم ساحل با من ترا پالید موج ها با من گریستند  مهتاب می گفت  دیشب ترا دیده ِ  با چشم های تر از او سراغ کسی را  می گرفتی سفر های سرگردانم کوشیدند اما نه  تو نبودی  و من بار بار خندیدم  ِ با خاطره های شیرینت خنده های افسرده ِ خنده های کشنده گریه کردم  خیلی گریه کردم با نبودن هایت گریستم ای کاش هایم مرا می کشند  دریافتم  نا ممکن است فراموش کردن خاطره هایت


جستجو کردم

ترا

خیلی جستجو کردم

در جمع با گریه های بی صدا

در تنهایی با عجز و بغض

همه جا

دنبال تو گشتم

ساحل با من ترا پالید

موج ها با من گریستند

مهتاب می گفت

دیشب ترا دیده ِ  با چشم های تر

از او سراغ کسی را  می گرفتی

سفر های سرگردانم کوشیدند

اما نه

تو نبودی

و من

بار بار خندیدم  ِ با خاطره های شیرینت

خنده های افسرده ِ خنده های کشنده

گریه کردم

خیلی گریه کردم

با نبودن هایت گریستم

این کاش هایم مرا می کشند

دریافتم

 نا ممکن است

فراموش کردن خاطره هایت

----

امینه ابهر




تاریخ : پنج شنبه 97/7/5 | 5:48 عصر | نویسنده : AminaAbhar | نظر

بیا با من مهربان باش


بیا با من مهربان باش

مثل روز های اول

مثل آغاز آشنایی ِمثل همان روز های طلایی

بیا با من ساده باش ِ دیوانه باش

همان دیوانه و خیالی

همان ساده ِ همان عاشق لاانتهایی

من همانم که تو میخواهی

همان ساده همان دیوانه

همان آسمان تو ِ همان جسم و جان تو

من عاشقم ِ فقط عاشق تو و همان تنهایی

-----------------

امینه ابهر




تاریخ : دوشنبه 97/7/2 | 8:54 عصر | نویسنده : AminaAbhar | نظر


  • paper | فروش رپورتاژ آگهی دائمی | کلوپ ها
  • خرید رپرتاژ اگهی | مقاله ی گل کوچک